همسایه روبرویی ماری جوانا می کشید. بوش می پیچید تو خونمون. به آفیس مرکزی نگفتم تا بهشون تذکر بده. نخواستم موضوع بیخ پیدا کند. در آپارتمانشون را زدم. یک پیرمرد در را باز کرد. ساکنان آپارتمان را تا حالا ندیده بودم. تو ذهنم فکر می کردم صاحب خونه جوون است. وقتی بهش گفتم، خیلی معذرت خواست. گفت زنش سرطان دارد و دکتر بهش ماری جوانا تجویز کرده. ناراحت شدم و معذرت خواستم. گفتم آسم خفیف دارم و به بو حساسم. روز بعد درشون را درزگیری کردند. تو خونمون بو نمی اومد ولی باز راهرو بو می داد. چند وقتی است که تو راهرو دیگه بو نمیاد. دلم می گیرد.