The New Yorker
تازه صبحونه ام را تموم کرده بودم. صبحونه روزهای یکشنبه، یک لیوان چایی پررنگ و بو، لم دادن روی کاناپه رو به آفتاب و نیویورکر خوندن جزو "نباشد نمی شود" های من است. با یه حرکت شیک لیوان چایی را روی موکت ریختم. تازگی ها یه ریلکسی خاصی پیدا کردم. زود عصبانی نمی شم. کلا حساسیت ام کمتر شده. یه ساعت با لکه ور رفتم. کامل پاک نشد. به درک. یه لیوان چایی دیگه. بازگشت به عیش یکشنبه صبح های خود. امروز کار زیاد دارم. اگه الان ریلکس نکنم دیگه وقت نمی شه. شب دوباره با لکه چایی ور می رم.
+
نیویورکر را اگه آن لاین بخری و بخونی خیلی ارزون تر می شه. چه ارزشی دارد وقتی که سراغ میل باکست می ری خوشحال نشی که نیویورکر ات اومده. کلا حتی اگه بعضی وقت ها فرصت نکنم که بخونم، فقط از نگاه کردن به تلنبار این مجله کنار کاناپه ام لذت می برم. بگذریم که فهمیدن کاریکاتور های این مجله کلا عالمی است. همش منو یاده اون اپیزود ساینفلد می اندازه.
[۱۳۹۲ فروردین ۱۱, یکشنبه]
Weeds
سریال Weeds عالی بود. عاشق کاراکترهای بی اخلاق و دوست داشتنی اش هستم. سیزن 8 را ندیده بودم که مصادف شد با خونه نشینی من و مرحمت آن لاین نت فلیکس.
[۱۳۹۲ فروردین ۱۰, شنبه]
این مریضی هم نمود ما را. انگار دورچشام را زغال مالی کردن. چپ و راست عین آدمکای سائت پارک، بالا میارم. ایران خیلی باحال بود. دکتر که می رفتی در جا یه آمپول پنی سیلین و یه خورجین دارو می دادند. اینجا بارها شده که در حال مرگ رفتم دکتر و دست خالی اومدم بیرون. این دفعه هم دکترم گفت ویروسی است. باید استراحت کنی تا دوره اش تموم شه. استراحت می کنم. کارام تلنبار شده.
[۱۳۹۲ فروردین ۹, جمعه]
من کنفرانس که می رم و بر می گردم کلا هوایی می شم. دلم تنگ می شه برای آدمایی که دیدم و شناختم و برای یه شب به صرف آبجو از صحبت باهاشون لذت بردم. دلم برای بحث و صحبت با کیفیت با آدمای با کیفیت تنگ می شه.
کلا مدل های بیفور سانرایزی را نگو که آفت جان می شوند حتی بعد از سال ها.
[۱۳۹۲ فروردین ۶, سهشنبه]
Strong urge to blog otherwise, kar daste khodamo zendegim midam. majbooram mifahmi?
CopyRight © 2006 mycosyroom.blogspot