Nespresso
فکر کنم قبلا گفته بودم که از جورج کلونی خوشم نمیاد. یعنی هلاکش نیستم. اما باور کنید بعد از نسپرسو ازش خوشم اومد. یعنی یه
خاطر جورج کلونی از نسپرشو خوشم نیومد ولی بخاطر عشق به نسپرسو از جورج کلونی خوشم اومد. چقدر دری وری می گم من. ولی افیونی است لامصب. اینم ایده برای کادو دادن. دیگه چی می خواین؟
[۱۳۹۱ اردیبهشت ۵, سهشنبه]
نون جیم امسال برای ماراتن شیکاگو به نفع
American Cancer Society اسم نوشته. از دوستایی که ایران هستند انتظاری نیست ولی دوستایی که اینجا هستید اگه دوست داشته باشید کمک کنید می تونین از طریق این لینک اقدام کنید:
http://main.acsevents.org/goto/negin
لازم نیست مقدارشم خیلی زیاد باشه. امرروز دوشنبهست و همه قهوهلازم هستن، اگه بتوینن یه روز تو هفته از لیوان قهوه تون بگذرید، به نفع خیلیها میشه . البته هر چی بیشتر بهتر. داشتن کارت اعتباری برای دونیشن کافیه.
پولی که دونیت می کنید مستقیم به حساب بانکی American Cancer Society می ره.
نمی دونم اینجا چقدر خواننده اینجا دارد و چقدر فایده دارد. حالا اگه یه نفرم خوند و دونیت کرد برای من کافیه. :)
[۱۳۹۱ اردیبهشت ۴, دوشنبه]
طبق عادت هر روزه یه خرده زودتر از 7 بدون ساعت از خواب بیدار شدم. خیلی وقته که خودمو عادت دادم تا بدون ساعت بیدار شم. ساعت که صبح ها زنگ می زنه تپش قلب می گیرم. حالا بیا و درست کن. بیدارم ولی نمی تونم برم سر کار. ماشینم خراب است. باید تا 10 صبح صبر کنم تا تعمیرگاهم باز کنه. بعد ماشین را باید بیان از اونجا tow کنن. استرس دارم. خدا کنه که چیز جدی ای نباشد. منظور از جدی اینه که خرج زیاد رو دستم نگذارد.
حالا نشستم دارم تو Craigslist دنبال تبلیغات شرکت های مختلف که برای اسباب کشی کمک می کنند نگاه می کنم. تا جولای باید این خونه را خالی کنم. آلرد ی اجاره ام زیاد بود. حالا یه عالمه دیگه زیادش کردند. خاک بر سرشون. جای خیلی خوبی بود. اما حالا واقعا دیگه ارزش ندارد. از حالا استرس اسباب کشی گرفتم. نمی خوام زیاد دور از دانشگاه زندگی کنم. حداکثر 15 دقیقه رانندگی. بخاطر همین انتخاب های زیادی ندارم. رومیت هم نمی خوام. امن باشد، سر و صدا نباشد. همین دیگه. اجاره اش هم معقول باشد. چیز دیگه ای نمی خوام.
هیچ کمکی از هیچ کی نمی خوام بگیرم. دلایل زیادی دارم. حالا بعدا می گم. الان باید صبحونه بخورم.
[۱۳۹۱ اردیبهشت ۱, جمعه]
اتفاقی که افتاده در واقع اینه که دیگه نمیخوام/ نمیتونم حرف بزنم. نمیخوام نظر بدم. از صدا خسته شدم. اصلا فکر نمیکنم نظر من قراره چیزی رو عوض کنه و اصلا هم فکر نمیکنم بحث کردن بلدم و راستش رو بخواهید فکر میکنم همه بحثهایی که میشه موضوعاتی هستند که هیچ راه حل یکسان یا تجربه یکسانی در موردشون وجود نداره. ماها دنیا رو از دریچه چشمای خودمون و تجربیات خودمون میبینیم و در یک مورد خاص تو یه جمع پنج نفره- مثلا- پنج تا عکسالعمل مختلف میتونه وجود داشته باشه. اصلا همه حواشی به کنار. دلم ساکت شده. به همین سادگی. (+)
[۱۳۹۱ فروردین ۲۸, دوشنبه]
همین جوری های شنبه
[۱۳۹۱ فروردین ۲۷, یکشنبه]
دیگر مثل آن روزها کسی وبلاگ نمینویسد، مثل آن روزها کسی وبلاگ نمیخواند، همهچیز سریعتر شده، خلاصهتر، نوشتهها نوت شدهاند، کامنتها لایک شدهاند، آدمها دور شدهاند. آدمها تنها شدهاند.
آدمها خلاصه نشدند، بی حوصله شدند، میخواهند زود جواب بگیرند و بروند پی زندگیشان، اگر یک خط خواندند و جوابی نگرفتند میروند سراغ خانه دیگری. آدمها پرت شدهاند، هرگدام یک گوشه، گوشههای فراوان و هرکدام با یک آدم تویش. نقطههای کور. آنوقتها که مینوشتی نیمی همذاتپنداری میکردند، الان هرکس یاد بدبختی یا خوشبختی خودش میافتد . تنها تنها برای خودش گریه میکند یا مثل دیوانهها در تنهاییش میخندد. کسی برای کسی وقت ندارد. کسی برای خودش هم وقت ندارد. باید تند تند لایک بزنند و چیزی بگویند و بروند سراغ بعدی، تا روزشان تمام شود. تا نکبت وقت نکند خودش را رو کند. صبح بعدی استاتوسهای نکبتی بقیه را لایک میزنند تا شب. یعنی که خوب نوشتی دوستم! بدبختیات را خوب نقاشی کردی! تا نکبت خودشان هم زیر کامنتها و همدردیهای نیمخطی کمرنگ شود تا صبح بعد. (+)
[۱۳۹۱ فروردین ۲۴, پنجشنبه]
Perhaps Bill Maher said it best "Don't be so tolerant that you tolerate intolerance" .
[۱۳۹۱ فروردین ۲۳, چهارشنبه]
29 سنت
فرم های تکس ام را پر کردم. هر سال یه پولی هم می گرفتم اما امسال 29 سنت باید به United States Treasury پرداخت کنم. لوس ها!
تمام شب را نخوابیدیم. خیلی کم صحبت کردیم. می گه سه تا دختر تو استریب کلاب بهش گفتن دست های خوبی دارد. بهش می گم راست گفتن. می گم برای چی رفتی؟ می گه برای اینکه الان برام موجود زنده شدند. اونام زنده اند. نمی فهمم چی می گه. بعد فهمیدم از کلمه زنده خوشش میاد. یه جای دیگه گفت زوربای یونانی آدم زنده ای است، هشت بار کتابش را خونده ام. شایدم گفت شش بار. فکر کنم تقریبا فهمیدم چی می خواد بگه. بهش می گم قول بده. میگه قلبم کوچیک است نمی تونم. جدی ام نمی گیرد. امروز خیلی بهترم. کمتر بهش فکر می کنم. یعنی امیدوارم.
[۱۳۹۱ فروردین ۲۲, سهشنبه]
- باهام حرف بزن.
- چی می خوای بشنوی؟
[۱۳۹۱ فروردین ۲۰, یکشنبه]
انگار هر از گاهی یه هنگ اور برای آدم لازمه که به فضاحت بیفته و حسابی حالش از خودش بهم بخورد. بفهمه چقدر راحت می تونه بلغزد و خیلی از مرزها را یک شبه رد کند. یه روز یکشنبه ام به گا رفته و هی بخودم می گم این چه گهی بود که خوردم. قلبم تند تند میزنه. مدتی طول می کشد که به تعادل جسمی و روحی برسم. گذشته گذشته. آی دونت کیر. ولی ناراحتی ام از آینده است. کاش دوشنبه زودتر شروع شه.
پا
.
امروز برای دیدن بچه تازه به دنیا اومده دوستم رفتم. عاشق پای بچه هام از بس که نو است. دو لپی شیر می خورد و از سینه مامانش جدا نمی شد. تا وقتی که در حال شیر خوردن بود صداش در نمیومد، اما به محض اینکه از سینه مادرش دور می شد نعره هایی می زد که آدم باورش نمی شد که این صدا از این بچه در میاد. در حال شیر خوردن بود که جورابش را از پاش در آوردم. رد جوراب روی پاشنه پاش افتاده. آخه تو چقدر احمقی بچه جون.
[۱۳۹۱ فروردین ۱۸, جمعه]
آ ی ی ی ی ی ی
30 دقیقه کلاس Lower Body Blast در جیم همانا و سقط شدن من همانا. عجب غلطی کردم. نمی تونم بلند شم و بشینم. امروز افیشنسی در حد بنز بود از بس که از جام بلند نشدم و یه ضرب کار کردم. امروز آب و چایی و فهوه کم خوردم تا مجبور نشم زیادی برم دستشویی. خلاصه اصلا یه وضعی.
[۱۳۹۱ فروردین ۱۷, پنجشنبه]
kisir
اسم این سالاد کیسیر(بلغور) است. دستور درست کردنش را از
اینجا گیر آوردم. یه پاتیل گنده دیشب درست کردم. اینکه اصل و نسب این سالاد به کدوم کشور بر می گردد را نمی دونم. عین قهوه (ترک؟)، باقلوا و دلمه بین عرب ها ، ترک ها ، ارمنی ها و یونانی ها دعواست. البته ورژن های هرکدوم یه تفاوت هایی با هم دیگه دارد. حالا چه فرقی می کند، مهم اینه که کیسیر خیلی خوشمزه است. با کاهو لقمه درست کرده و میل کنید. هووم... جدی کنجکاو شدم برم ببینم جناب نجف دریابندری چی می گه.
[۱۳۹۱ فروردین ۱۵, سهشنبه]
CopyRight © 2006 mycosyroom.blogspot