Fatigue, Exhaustion, Weakness
رفتم پیش دکتر شاوس. علت: خستگی مداوم. بعد از یه سری آزمایش خون و غیره به این نتیجه رسیدیم که هیچ چیم نیست. دکتر شاوس را دوست دارم. از موقعی که اومدم پیش اون می رم. دیگه زیر و بم ام را می دونه. هر دفعه یه چیزی می گه که بهش خیلی فکر می کنم و حالمو خوب می کنه. بهم گفت نمی دونم تو یادت میاد یا نه. قدیما چمدون ها چرخ نداشتند. وقتی می رفتی مسافرت باید تمام مدت چمدون ها را بلند می کردی و حمل می کردی. گفت اولش وقتی چمدون ها را بلند می کردی می دیدی که سبک اند. می تونی راحت حملشون کنی. بعد از یه مدت یواش یواش خستگی میومد سراغت. به یه جایی می رسیدی که می دیدی دیگه نمی تونی یه قدم کوچولو دیگه برداری. گفت تو زندگی هم عین همین اتفاق می افته. یه جایی می رسه که بدنت بهت هشدار می ده که دیگه نمی تونه این همه بار و استرس را هندل کنه. به همین سادگی...
مدتی است کمتر کار می کنم. عذاب وجدان دارم ولی واقعا جون ندارم. پشت میز آفیسم که می شینم وا می رم. 30 اکتبر برای یه کنفرانس مهم تاک دارم. دیتا دارم اما هنوز فیزیک از تو دل دیتاها نکشیدم بیرون. داستان ام کامل نیست. یعنی هنوز هیجان ندارد. یه سری ریپورت است که بدرد نمی خوره تا وقتی که چاشنی فیزیک بهش هیجان بده.
+
به به. مناظره بین بیدن و رایان است. بازم کشور عزیزمون نقل مجلس است.عاشق خنده های (پوزخند؟) های بیدن ام. دفعه پیش اوباما رو فرم نبود. خیلی عصبی بود. زیادی نت بر می داشت.می خواستم بهش بگم: هی تو چشماش نگاه کن. سرتو بالا بگیر.
Farewell
نخود نخود هر که رود خانه خود.
Milk Chocolate
جمعه دارم می رم سفر. مثل همیشه یه کری آن با خودم می برم. مختصر و مفید و سبک. همیشه آخرین لحظه لاندری ام را می شورم. دفعه قبل ساعت 2 صبح لاندری ام تموم شد و ساعت 5 صبح هم رفتم فرودگاه. به خودم قول دادم که دیگه برای دقیقه آخر نگه ندارم. الانم نشته ام مناظره اوباما و رامنی را می بینم و منتظرم که لاندری ام تموم شه تا برم بخوابم.
پدرو، یکی از دوستام نمی خواد رای بده. می گه هیچ فرقی نمی کنه کی توی آفیس ریاست جمهوری است. بعد هم می گه:
Politics is a nasty business!
هدفم از فعالیت سیاسی امسال اینه که پدرو را راضی کنم بره رای بده. هدف های کوچکی در زندگی دارم. خوشحالم کلن.
کته + سالاد شیرازی
بیشتر وقتم را بیرون از خونه هستم و بیرون غذا می خورم. از خونه به عنوان جایی که می خوابم، لاندری می شورم و دوش می گیرم استفاده می کنم. این جور وقتاست که با خونه ام غریبه می شم. انگار روح زندگی از خونه ام رفته و راهشو گم کرده. بله! راه حلش خیلی ساده است. وقتشه که کته با برنج باسماتی که عطر برنج ایران را دارد درست کنم به اضافه سالاد شیرازی. اشکالی ندارد که خسته ام و ریز ریز خردشون نکردم.
ترکیب بوی اینا حال خونمو خوب می کنه. خونه ام زنده است.