جاج می‌کنم، عقم هم می‌گیره، بدم هم میاد. به تو چه؟
مرده‌شور رویال ودینگ و همه‌ای این حجم اخبار دوزاری مربوط بهش و سطح دغدغه‌ی رسانه و همه‌ی این مستندهای دوزاری «کیت اند ویلیام، ا ترو لاو استوری» و سطلنت و آداب سلطنتی و لیست مهمان‌ها و آیا کیت لباس چی می‌پوشه و ما منتظریم نه ماه و نه روز دیگر یک فرزند کاکل زری به خاندان سلطنتی اضافه شود و همه و همه و همه و همه‌ی این سیرک مضحک را ببرند.

"from Farnaz in Google Reader"

+

قبلاً یکبار نوشته‌بودم که ما ملت چس‌ناله‌ایم. تحمل شادی نداریم. گویا شادی را کاری پست و حقیر می‌دانیم و در سطح عوام‌الناس. اصلاً شادی با فرهیختگی منافات دارد! امام‌حسین‌بازی را دوست داریم اما. خرجش هرچه شد مهم نیست. سیاه می‌پوشیم و قیمه نذری می‌خوریم. خیلی هم خوب. در کنارش، وقت عروسی وارث تاج و تخت انگلیس حرص می‌خوریم. نه سر پیاز هستیم، نه ته پیاز. اما حرص می‌خوریم. نگران جیب مالیات دهندگان انگلیس هستیم. حساب نمی‌کنیم که این پول دود نشده است برود هوا. در مملکت جریان دارد. از جیب ملکه درمی‌آید و می‌رسد دست مردم. ایجاد شغل می‌کند. مالیات بر ارزش افزوده دارد. برای کشور کلی درآمد دارد. یک طرف را می‌بینیم، اما حواسمان به آن طرف قضیه نیست.

عصبانی هستیم از اینکه راجع به مدل لباس عروس حرف می‌زنند. یادمان می‌رود که یکی از دغدغه‌هایمان در گودر سایز ممه‌های اسکارلت جوهانسون است. سه روز قبل از اسکار شرط بندی می‌کنیم که کی می‌برد، سه روز بعد از اسکار عکس هنرپیشه‌ها را شر می‌کنیم و تا فیهاخالدونشان را بررسی می‌کنیم و نمره می‌دهیم. دو تیم باشگاهی اسپانیایی بازی دارند و ما یقه جر می‌دهیم. مسابقات جام‌جهانی فوتبال است و تیم ما هم نیست، اما هیجان داریم. نگران سطح فرهیختگی جوامع هستیم. از تحمیق توده‌ها حرف می‌زنیم. اما ساعتها وقتمان را صرف دیدن سریالهای درپیتی می‌کنیم یا اینجا و آنجا لایک می‌زنیم پای جمله‌های صدتا یک غاز رفقا. خب برای ما این مهم است، برای عده خیلی زیادی در دنیا اخبار عروسی پرنس ویلیامز.

هر کشوری به شادی‌هایی از این دست نیاز دارد. مگر چندبار یک عروسی سلطنتی اتفاق می‌افتد؟ با سلطنت مشکل داریم؟ به ما چه اصلاً. وقتی اکثریت مردم یک کشور رأی به سلطنت می‌دهند و آن را نماد کشورشان می‌دانند، مثل سرود ملی، مثل پرچم، ما چرا اینجا کاسه داغتر از آش می‌شویم؟ عرضه داریم، مملکت خودمان را درست کنیم. چیکار به سلطنت بقیه داریم. مخصوصاً اینکه الان فقط یک مقام تشریفاتی است و قدرت سیاسی هم ندارد که نگران موروثی شدنش باشیم. از پوشش خبری‌اش ناراحتیم؟ دیگر بدتر از پوشش خبری هالیوود که نیست. یا چشممان به آن عادت کرده‌است؟ هر روز از این خبرهاست؟ نخیر نیست. دندان روی جگر بگذاریم، رد می‌شود می‌رود. کلاً حواسمان باشد که نشسته‌ایم و غر می‌زنیم که چرا یک عده از مردم شادند. حواسمان باشد به تمام بچه‌های کوچکی که این روزها عرش را سیر می‌کنند. مثل کریسمس، مثل کارناوال، مثل تعطیلات.

by Laila on 4/29/11 -googlereader

[۱۳۹۰ اردیبهشت ۹, جمعه]  

[۱۳۹۰ اردیبهشت ۷, چهارشنبه]  


What is the difference between an extroverted mathematician and an introverted one? The extroverted one looks at your shoes, rather than at his own shoes.

+

+

نمی دونم تا حالا سر تاک ریاضی دان ها رفتید یا نه. من شخصا هروقت گذرم افتاده به این نتیجه رسیدم که در دنیا موجوداتی اسگل تر از فیزیکی ها وجود دارند و همین خوب به آدم امید برای ادامه دادن می ده. ریاضی دان ها، نو آفنس . دارم ازتون تعریف می کنم. :)

[۱۳۹۰ اردیبهشت ۵, دوشنبه]  


آب را گل نكنيم
شايد اين آب روان، مي‌رود پاي سپيداري، تا فرو شويد اندوه دلي...

[۱۳۹۰ اردیبهشت ۳, شنبه]  



[۱۳۹۰ فروردین ۳۱, چهارشنبه]  

:))
یکی از استادای دانشگاه مریلند برداشته سوال هایی را که ممکن است موقع جاب اینترویو ازت بپرسند را تو وب سایتش گذاشته.


یکی از سوال ها خیلی بامزه است.

9. Why do you especially want to teach at Nameless College or University? How do you see yourself contributing to our department?

9a. (The real answer to this, of course, is "because I need the job, jerk!" But don't be caught without a well-considered answer. This is a hard question to answer if you are unprepared for it. Be sure you've done your homework).

خوب راست می گه!

[۱۳۹۰ فروردین ۲۹, دوشنبه]  

همین جوری های شنبه

Our house is a very, very very fine house
With two cats in the yard
Life used to be so hard
Now everything is easy
'Cause of you
And our la,la,la, la,la, la, la, la, la, la, la.....

[۱۳۹۰ فروردین ۲۷, شنبه]  


تو طبقه ما یه ظرفشویی و کابینت مشترک برای دانشجوها هست. جهت امور امنیتی، من هیچ وقت قهوه استارباکس را تو ظرف خودش نگه نمی دارم. که همیشه هم جواب می ده و حتی یه قاشق هم از قهوه ام کم نمی شه. هفته پیش یادم رفت که قهوه نازنین ام را تو قوطی خالی قهوه ارزون و آشغالی ویتنامی خالی کنم. امروز صبح رفتم دیدم قهوه ام ته کشیده. خلاصه کارد بزنی خونم در نمیاد. خوشم میاد خوش سلیقه هم هستند.

[۱۳۹۰ فروردین ۲۶, جمعه]  


من حسن کچل بیچاره را خیلی خوب درک می کنم. بابا به خدا از تنبلی نیست. بنده خدا دپرشن داشته. اگه تو گوگل یه سرچ ساده بکنید می بینید که حسن کچل تمام علائم افسردگی را داراست. خلاصه اینجوریاست.

[۱۳۹۰ فروردین ۲۵, پنجشنبه]  


Depression hurts ...

[۱۳۹۰ فروردین ۲۴, چهارشنبه]  


من اساسا به فرودگاه حساسیت دارم. وقتی منتظر پروازم هستم گریه ام می گیرد. وقتی بدرقه کسی می رم گریه ام می گیره. هیچ ربطی ندارد به چه منظوری اونجا هستم. دیدین ملت دلشون می گیره روضه را بهونه می کنن و به درد خودشون گریه می کنند. منم از این به بعد باید وقتی دلم می گیره پا شم برم فرودگاه یه دل سیر گریه کنم تا دلم وا شه!

[۱۳۹۰ فروردین ۲۳, سه‌شنبه]  


این آخر هفته نیویورک بودم. این دفعه قبل رفتن برنامه ام این بود که بیشتر وقتم را تو موزه ها بگذرونم ولی به محض اینکه پام به اونجا رسید باز شیفته و عاشق خیابونا و آدمای جور واجور نیویورک شدم. تمام وقت تو خیابونا در حال راه رفتن، مترو عوض کردن ودید زدن مردم و تنوع لباس هاشون شدم. دوشنبه کلمبیا یونیورسیتی بودم. کاری نداشتم . منتظر بودم تا نیمچه اینترویو ای که دارد تموم شه. دلم می خواست تو بلاگم آگهی بدم ببینم کسی نیست یه قهوه بخوریم تا زمان بگذرد. کسی بود؟

 


هرسال وقتی ددلاین پر کردن فرم تکس نزدیک می شه وحشت برم می دارد. باورم نمی شه که یه سال دیگه هم گذشت. نمی خوام انقدر زود بگذرد.
لطفا یه خرده یواش تر، آروم تر و ریلکس تر!

[۱۳۹۰ فروردین ۱۹, جمعه]  


هیروشی سالی یکی دوبار به گروهشون به عنوان ویزیتور میاد. انگلیسی حرف زدنش قابل فهم نیست. هر چیزی ازش بپرسی می گه آی شی. البته منظورش آی سی است . ای میل هایی هم که می فرستد همیشه در این دو جمله خلاصه می شه:
If you have the data, Please send me the data.
هرجایی هم ببریمش چلیک و چلیک عکس می گیرد. وقتی می خواد بگه از چیزی خوشش اومده دستاش را بالای سرش به هم گره می زند.
هیروشی دندون های بزرگ و در هم برهمی دارد که تو دهنش جا نمی شوند. همین باعث می شه که قیافه اش همیشه خندان به نظر بیاد.یادمه وقتی خبر زلزله ژاپن را شنیدیم چهار تایی پاشدیم رفتیم هتلی که اقامت دارد. کلی طول کشید که بهش بفهمونیم برای همدردی اومدیم و نگرانش بودیم. بنده خدا بازم قیافه اش در حال خنده بود.

[۱۳۹۰ فروردین ۱۷, چهارشنبه]  


برای اولین بار بدون هیچ علت قابل توجیح دو روز پی در پی است که سر کار نرفتم و جلوی تلویزیون، لپ تاپ بغل دراز کشیدم. از این به بعد سنگ از آسمون هم بیاد از خیر یوگا و شنا ام نمی گذرم. همش از خودم می پرسم این همه کار کردم به کجا رسیدم؟ تمام انگیزه ام را برای کار کردن از دست دادم. روی نحس هیچ کسی را نمی خوام ببینم. به هیچ کی اعتماد ندارم. کارم فقط به ریسرچ و استرس مربوط به اون ختم نمی شه. همش باید مواظب باشم از پشت خنجر نخورم یا تو پاچ ام نره. اگه سه سال پیش یکی همچین حرفی می زد می گفتم دیوانه است یا پارانویا دارد.

[۱۳۹۰ فروردین ۱۶, سه‌شنبه]  



نمی دونم بگم خوشبختانه، نمی دونم بگم متاسفانه در منه مطلقا گوشت خوار، رگه هایی از تمایلات گیاه خوارگی پیدا شده. اینو امشب درست کردم. فوق العاده بود.
اینم از منبع: Appetizers, round two: bruschetta

[۱۳۹۰ فروردین ۱۵, دوشنبه]  



 


دیوار که فرو ریخت، ریخته است. می‏دانی نباید بریزد. بعدش هزاری هم که از نو بسازی‏اش، یادگاری‏های رویش به باد رفته است دیگر. رفته‏است. رفته است. رفته است. رفته.. (+)

[۱۳۹۰ فروردین ۱۴, یکشنبه]  

I am love
هر صحنه فیلم یه عکس بسیار زیبا با رنگ بندی های فوق العاده است.

[۱۳۹۰ فروردین ۱۲, جمعه]  

CopyRight © 2006 mycosyroom.blogspot



اکتبر 2004
نوامبر 2004
دسامبر 2004
ژانویهٔ 2005
فوریهٔ 2005
مارس 2005
آوریل 2005
مهٔ 2005
ژوئن 2005
ژوئیهٔ 2005
اوت 2005
سپتامبر 2005
اکتبر 2005
نوامبر 2005
دسامبر 2005
ژانویهٔ 2006
فوریهٔ 2006
مارس 2006
آوریل 2006
مهٔ 2006
ژوئن 2006
ژوئیهٔ 2006
اوت 2006
سپتامبر 2006
اکتبر 2006
نوامبر 2006
دسامبر 2006
ژانویهٔ 2007
فوریهٔ 2007
مارس 2007
آوریل 2007
مهٔ 2007
ژوئن 2007
ژوئیهٔ 2007
اوت 2007
سپتامبر 2007
اکتبر 2007
نوامبر 2007
دسامبر 2007
ژانویهٔ 2008
فوریهٔ 2008
مارس 2008
آوریل 2008
مهٔ 2008
ژوئن 2008
ژوئیهٔ 2008
اوت 2008
سپتامبر 2008
اکتبر 2008
نوامبر 2008
دسامبر 2008
ژانویهٔ 2009
فوریهٔ 2009
مارس 2009
آوریل 2009
مهٔ 2009
ژوئن 2009
ژوئیهٔ 2009
اوت 2009
سپتامبر 2009
اکتبر 2009
نوامبر 2009
دسامبر 2009
ژانویهٔ 2010
فوریهٔ 2010
مارس 2010
آوریل 2010
مهٔ 2010
ژوئن 2010
ژوئیهٔ 2010
اوت 2010
سپتامبر 2010
اکتبر 2010
نوامبر 2010
دسامبر 2010
ژانویهٔ 2011
فوریهٔ 2011
مارس 2011
آوریل 2011
مهٔ 2011
ژوئن 2011
ژوئیهٔ 2011
اوت 2011
سپتامبر 2011
اکتبر 2011
نوامبر 2011
دسامبر 2011
ژانویهٔ 2012
مارس 2012
آوریل 2012
مهٔ 2012
ژوئن 2012
ژوئیهٔ 2012
اوت 2012
سپتامبر 2012
اکتبر 2012
نوامبر 2012
ژانویهٔ 2013
فوریهٔ 2013
مارس 2013
مهٔ 2013
ژوئن 2013
ژوئیهٔ 2013
ژانویهٔ 2014
آوریل 2014
مهٔ 2014
ژوئن 2014
ژوئیهٔ 2014
نوامبر 2014
دسامبر 2014
ژانویهٔ 2015
ژوئن 2015
اکتبر 2015
ژانویهٔ 2016


[powered by blogger]