احمقو نیگا کن

[۱۳۹۱ تیر ۵, دوشنبه]  

Vodka Lemon Movie

خیلی به دلم نشست...
 Vodka Lemon (2003)

[۱۳۹۱ تیر ۳, شنبه]  



یکی بود سال ها پیش دوره لیسانس ام باهاش به مدت کمی دیت می کردم. از اون آدمای بی ربطی که بین آدمای اصلی زندگی آدم میان و می رن. یه جوری خنثی اند. تقریبا نه خاطره خوشی ازشون می موند، نه خاطره بدی. از اونایی که بدون دراما از هم جدا می شین. وقتی وقتش می رسد، با یک اوکی دوطرفه قال قضیه کنده می شه. خلاصه این جند روز همش یاد این پسره بودم. یادمه یه بار داشتم بهش می گفتم که پوست من خیلی حساس است. اونم خندید و گفت: همه دخترا فکر می کنند که پوستشون خیلی حساس است. این یه جوری یاد من موند و بعد از اون دقت کردم دیدم واقعا همه دخترا فکر می کنند که پوستشون خیلی حساس است. حالا بگذریم ولی بلایی که این چند روز سر من اومد نشون داد که واقعا پوستم حساس است. به خاطر یه باگ بایت کارم به بیمارستان کشید و امروز بعد از سه روز ویزقول سرم (IV) را از دستم در آوردن. تورم اش کم شده ولی هنوز جاش قرمز است. این چند روز در خانه موندن باز بهم یادآوری کرد که دوستی دور و برم ندارم. مهم نیست. به درک!

 و خداوند نت فلیکس را آفرید برای وقتایی که تنهایی و فروزن یوگورت در فریزر.

 

همین جوری های شنبه

 

سبز، نارنجی، قهوه ای
دیگه عادت کردم هی برم فرودگاه دنبالش یا بدرقه اش کنم. منتها توی فرودگاه نمی رم. از دم در ورش می دارم یا پیاده اش می کنم. هیجان انتظار و غصه جدایی اذیتم می کند. کلا از هر گونه هیجان و ناراحتی و ناهمواری روحی گریزانم.  صبح زود بردمش فرودگاه. از ماشین پیاده نشدم. صندوق عقب را از توی ماشین باز کردم. باهم بای بای کردیم. سریع دور شدم. انگار اینجوری دارم بار جدایی را کم رنگ تر می کنم. انگار فقط برای یه کنفرانس سه روزه دارد می ره و زودی بر می گردد. مستقیم رفتم دانشگاه. چند ساعتی کار کردم دیدم بند نمی شم. باید یه کاری می کردم. روز قبلش برام یه تابلو خریده بود. رنگاشو دوست داستم. زد به سرم و رفتم IKEA . تمام رو مبلی و بند و بساطم را بر طبق رنگ های تابلوئه عوض کردم. این روزا عاشق ترکیب این سه رنگ ام: سبز، نارنجی، قهوه ای. خونمو خیلی بیشتر دوست دارم. انگار خونه تر شده. قبلنا خرید لباس و کفش خوبم می کرد اما حالا خرید لوازم خونه، دکور عوض کردن حالم را خوب می کنه. مدت ها می تونم تو لوازم خانگی فروشی ها وقت تلف کنم و چرخ بزنم، صدام در نمیاد. اما برای خرید لباس جونم در میاد.

[۱۳۹۱ خرداد ۱۵, دوشنبه]  


اولین زنگ خطر وقتی به صدا در اومد که دیدم هیچ کدوم از شلوار جین هام پام نمی ره. اصلا تو کتم نمی رفت که انقدر چاق شده باشم. زیاد جدی نمی گرفتم. بالاخره یه ترازو ی دقیق گرفتم. خوشبختانه این ترازوی جدید وزن ام را هم به پوند نشون می ده، هم به کیلو گرم. سوییچ کردم به کیلوگرم و وقتی رو ترازو رفتم تازه عمق فاجعه را درک کردم. شک دیدن وزنم به کیلوگرم باعث شد که در عرض دو هفته 3 کیلوگرم کم کنم. فقط با غذای هلتی خوردن و 20 دقیقه یوگا در روز. اگه 7 کیلوگرم دیگه کم کنم می شم مثل موقعی که ایران را ترک کردم. اگه 5 کیلوگرم دیگه کم کنم می شم مثل موقعی که خیلی خیلی لاغر بودم. وزنم به پوند فقط یه عدد بود ولی وزنم به کیلوگرم هزار تا "خاک بر سرم شد" تو خودش جا داده بود.

 بله! فرق دیدن وزن به پوند و کبلوگرم یه چیزی تو مایه های فرق بین بشین و بتمرگ است.

[۱۳۹۱ خرداد ۱۴, یکشنبه]  

همین جوری های شنبه

My new Yoga mat ~ Tree of life

[۱۳۹۱ خرداد ۱۳, شنبه]  

CopyRight © 2006 mycosyroom.blogspot



اکتبر 2004
نوامبر 2004
دسامبر 2004
ژانویهٔ 2005
فوریهٔ 2005
مارس 2005
آوریل 2005
مهٔ 2005
ژوئن 2005
ژوئیهٔ 2005
اوت 2005
سپتامبر 2005
اکتبر 2005
نوامبر 2005
دسامبر 2005
ژانویهٔ 2006
فوریهٔ 2006
مارس 2006
آوریل 2006
مهٔ 2006
ژوئن 2006
ژوئیهٔ 2006
اوت 2006
سپتامبر 2006
اکتبر 2006
نوامبر 2006
دسامبر 2006
ژانویهٔ 2007
فوریهٔ 2007
مارس 2007
آوریل 2007
مهٔ 2007
ژوئن 2007
ژوئیهٔ 2007
اوت 2007
سپتامبر 2007
اکتبر 2007
نوامبر 2007
دسامبر 2007
ژانویهٔ 2008
فوریهٔ 2008
مارس 2008
آوریل 2008
مهٔ 2008
ژوئن 2008
ژوئیهٔ 2008
اوت 2008
سپتامبر 2008
اکتبر 2008
نوامبر 2008
دسامبر 2008
ژانویهٔ 2009
فوریهٔ 2009
مارس 2009
آوریل 2009
مهٔ 2009
ژوئن 2009
ژوئیهٔ 2009
اوت 2009
سپتامبر 2009
اکتبر 2009
نوامبر 2009
دسامبر 2009
ژانویهٔ 2010
فوریهٔ 2010
مارس 2010
آوریل 2010
مهٔ 2010
ژوئن 2010
ژوئیهٔ 2010
اوت 2010
سپتامبر 2010
اکتبر 2010
نوامبر 2010
دسامبر 2010
ژانویهٔ 2011
فوریهٔ 2011
مارس 2011
آوریل 2011
مهٔ 2011
ژوئن 2011
ژوئیهٔ 2011
اوت 2011
سپتامبر 2011
اکتبر 2011
نوامبر 2011
دسامبر 2011
ژانویهٔ 2012
مارس 2012
آوریل 2012
مهٔ 2012
ژوئن 2012
ژوئیهٔ 2012
اوت 2012
سپتامبر 2012
اکتبر 2012
نوامبر 2012
ژانویهٔ 2013
فوریهٔ 2013
مارس 2013
مهٔ 2013
ژوئن 2013
ژوئیهٔ 2013
ژانویهٔ 2014
آوریل 2014
مهٔ 2014
ژوئن 2014
ژوئیهٔ 2014
نوامبر 2014
دسامبر 2014
ژانویهٔ 2015
ژوئن 2015
اکتبر 2015
ژانویهٔ 2016


[powered by blogger]