آقامون راجر
یکی از دوستام عاشق تنیس است. اینروزا هم که بازار مسابقات تنیس در لندن داغه. موقعی که ناهار می خوریم، تلویزیون همراهش (گلکسی) هم روشنه. خلاصه نوش باشد آن ناهاری که به همراهی آقامون راجر فدرر صرف گردد. نفس!
هر گردی گردو نمی شه، هر انگزایتی هم پنیک اتک نمی شه.اگه یه بار دچار پنیک اتک بشین اونوقت بقیه انگزایتی ها براتون بچه بازی می شه.
فقط دیگه نمی تونم تنها بمونم. می ترسم.
waiting in counseling center
گفتم مشاور قبلی ام را می خوام عوض کنم. پرسیدند به چه دلیل. گفتم احساس راحتی نمی کنم. گفتند، دقیق تر می شه توضیح بدی. گفتم، من وقتی حرف می زنم خمیازه می کشد. بسیار جامع و مانع!
حالا هم منتظرم مشاور جدیدم را ببینم.
اینم شام دوست یونانیم. شنبه ساعت 1 صبح. آزمایشگاه اپتیک.
Expired!
بیشتر از صد دلار گروپون ام اکسپایر شد. موقعی که اینا را خریدم حدود 8 ماه وقت داشتیم که استفاده کنیم. از بس قسطی همدیگه را دیدیم وهروقت هم همدیگه را دیدیم دانشگاه رفتیم و کار کردیم، حداقل فرصت برای مورد دوم و سوم نشد. برای اسب سواری یک روز کامل را باید کنار می گذاشتیم. برای ماساژ هم همیشه آخر هفته ها پر بود و وسط هفته هم ما کار می کردیم. اولی هم مکانش خیلی ضایع بود. دلم نمیومد ماساژ و اسب سواری را به کسی هدیه بدم. کلا یادم رفته بود که ددلاین اش کیه. امروز دیدم که اکسپایر شدن. حالا که یادم افتاد موقعی که اینا را خریدم چه ذوق و شوغی داشتم دلم می سوزد.
خلاصه نه خود خورد نه کس دهد... اینم حکایت ماست.
شنبه شب، آفیس، آش رشته و دیگر هیچ
تو نیکی می کن و در دجله انداز
که ایزد در بیابانت دهد باز
امروز یه عالمه قیمه پختم تا فریز کنم . یه مقداری هم برای یکی از دوستام بردم که عاشق قیمه است. لوزری که من باشم، تو آفیس داشتم کار می کردم که یکی از دوست های خوبم برام آش رشته آورد. عکس العمل ام خب معلومه دیگه، گریه بود. بیشتر از پنج سال بود که آش رشته نخورده بودم. البته الان با لبخندی رضایتمندانه دارم چایی و خرما می خورم و با کدم ور می رم.
Before Midnight
محشر بود! به شدت توصیه می شود. (هایلی رکامندد!) اگر این سه گانه را بخوام رتبه بندی کنم. اول : فیلم اولی، دوم: فیلم سومی و آخر فیلم دومی .
+
در راه برگشت آهو دیدم. :)
انتخابات هم تموم شد. تو این مدت تحقیر و بد و بیراهی نبود که از تحریمی ها نشنویم. من واقعا آخرش نفهمیدم چی می گن؟ حالا مهم هم نیست. اصلا شما راست میگین، ما گوسفند، ما کم هوش، ما نفهم، ما جو گرفته، ما بازی خورده، ما گول خورده. ما از شما معذرت میخوایم ، بگذارید به حال خودمون خوش باشیم.بکشید بیرون لطفا.
یه بار تو بیگ بنگ تئوری شلدون از استوارت می پرسد: چطوری؟ اونم جواب می ده:
Uh, not so good. My shrink just killed himself and blamed me in the note.
اگه از حال ما می پرسید منم ممکنه یه همچین خبری را به زودی بهتون بدم.
برای اولین بار تو عمرم دیدم تنها نمی تونم تنها بمونم. وقتی تو هلت سنتر بودم، دوستم بهم زنگ زد. وقتی پیشم اومد نه می تونستم حرف بزنم نه می تونستم راه برم. فقط کلید ماشینم را بهش دادم. منو رسوند و یه هفته پیشم موند. بعد از مدت ها تونستم غذا بخورم و بخوابم. برای اولین بار احساس کردم که اینجا یه دوست دارم. هیچ وقت فکر نمی کردم از تنهایی بترسم و آدمایی که این حرف رو می زدن درک نمی کردم.