همین جوری های شنبه

[۱۳۹۱ مرداد ۱, یکشنبه]  

همین جوری های شنبه

[۱۳۹۱ تیر ۲۴, شنبه]  


هفته ای دوبار شنا، دو بار یوگا، یه بار کاردیو.
پارامتری هست به نام سی سالگی. اینو باید خیلی جدی گرفت. چون برای حفط کمر باریک باید زحمت کشید. هر چیز خوشمزه ای را بی حساب و کتاب نباید خورد. موضوع یه کم جدی تر می شه. خیلی دردناک است ولی خوب حقیقت است. پارامتر دیگه ای هم هست به نام تئوری کار بودن بخصوص از نوع کامپیوتیشنال. از صبح تا شب بشین پشت کامپیوتر کد بنویس، فسفر بسوزون و از جات جم نخور. برعکس تجربی کارا که فیت و تر و فرز هستند ، تئوری کارا تنبل و هندونه وار هستند. یه ضرب المثل ترکی هست که می گه هندونه با یه جا خوابیدن گنده می شه! پارامتر دیگه ای هم هست به نام آمریکا. پاتو که توش می گذاری چاق می شی. یعنی باید برای لاغری زحمت کشید. کلا اینجا برای همه چیز باید زحمت کشید. خلاصه اینجوریاس.

[۱۳۹۱ تیر ۲۱, چهارشنبه]  



امروز از 9 صبح تا 6 بعد از ظهر یه دم کار کردم. از اون روزایی که یه عالمه دیتای خوب گرفتم و چند تا ایده خوب به ذهنم رسید. آخر هفته با دو تا از دوستام بعد از جیم، برای گروسری شاپینگ می ریم Whole food . هر دفعه یکی مون رانندگی می کند. امروز خرید هفتگی ام را کردم. یه عالمه غذا درست کردم و نگرانی غذا را تا چند روز ندارم. دوش گرفتم و صورتم را کرم مالی شبانه کردم. تو تخت ام هستم. دو تا بالش زیر پاهام گذاشتم که خستگی ام در ره. میوه خوران، دارم دنبال یه فیلم خوب تو نتفلیکس می گردم. خوش خوشانمه. حالم خریدنی است اما نمی فروشم.

[۱۳۹۱ تیر ۱۷, شنبه]  

همین جوری های شنبه


 


احساسم حساس شده ...

[۱۳۹۱ تیر ۱۴, چهارشنبه]  


حالم گرفته است. پیپرمون را Nature ریجکت کرد. روش خیلی حساب کرده بودم. ردیو هد گوش می دم و کامنت رفری ها رو می خونم. فردا تعطیله. 4 جولای است. به یه پیک نیک دعوتم. احمق ها کنار دریاچه دانشگاه می خوان پیک نیک کنن. ما که هفت روز هفته را تو این خراب شده ایم. اقلا یه روز یه کم دورتر یه جای متفاوت تر بریم چی می شه؟ لاغر نمی شم. نمی دونم درسم کی تموم می شه. دلتنگم. الان پیش پدر و مادرشه. هفته دیگه ام برای کنفرانش می ره ایتالیا و من به خاطر این ویزای لعنتی نمی تونم برم بیرون. جدیدا حسودی یکی از هم آفیسی هام را می کنم. حسودی عجب چیزی است. دلم کلی به حال آدمای حسود سوخت. تمام مدت چه رنجی می کشند. من که حسودی نمی کردم. استاد راهنمام باعث شد. هی از اون تعریف کرد. هی زد تو سر من. امروز توگوگل سرچ کردم چجوری می شه جلوی حسودی را گرفت؟ خودمم باورم نمی شه. دارم چرت و پرت می گم، می دونم. آخه چرا پیپرمون ریجکت شد؟ همش کار می کنم. بازدهی ندارم. ریزالت ندارم. این دکترا عین اره دو سر رفته تو ماتحتم. گشنمه. لاغر نمی شم. پس من کی قراره درسم تموم شه؟

[۱۳۹۱ تیر ۱۳, سه‌شنبه]  

همین جوری های شنبه

[۱۳۹۱ تیر ۱۱, یکشنبه]  

CopyRight © 2006 mycosyroom.blogspot



اکتبر 2004
نوامبر 2004
دسامبر 2004
ژانویهٔ 2005
فوریهٔ 2005
مارس 2005
آوریل 2005
مهٔ 2005
ژوئن 2005
ژوئیهٔ 2005
اوت 2005
سپتامبر 2005
اکتبر 2005
نوامبر 2005
دسامبر 2005
ژانویهٔ 2006
فوریهٔ 2006
مارس 2006
آوریل 2006
مهٔ 2006
ژوئن 2006
ژوئیهٔ 2006
اوت 2006
سپتامبر 2006
اکتبر 2006
نوامبر 2006
دسامبر 2006
ژانویهٔ 2007
فوریهٔ 2007
مارس 2007
آوریل 2007
مهٔ 2007
ژوئن 2007
ژوئیهٔ 2007
اوت 2007
سپتامبر 2007
اکتبر 2007
نوامبر 2007
دسامبر 2007
ژانویهٔ 2008
فوریهٔ 2008
مارس 2008
آوریل 2008
مهٔ 2008
ژوئن 2008
ژوئیهٔ 2008
اوت 2008
سپتامبر 2008
اکتبر 2008
نوامبر 2008
دسامبر 2008
ژانویهٔ 2009
فوریهٔ 2009
مارس 2009
آوریل 2009
مهٔ 2009
ژوئن 2009
ژوئیهٔ 2009
اوت 2009
سپتامبر 2009
اکتبر 2009
نوامبر 2009
دسامبر 2009
ژانویهٔ 2010
فوریهٔ 2010
مارس 2010
آوریل 2010
مهٔ 2010
ژوئن 2010
ژوئیهٔ 2010
اوت 2010
سپتامبر 2010
اکتبر 2010
نوامبر 2010
دسامبر 2010
ژانویهٔ 2011
فوریهٔ 2011
مارس 2011
آوریل 2011
مهٔ 2011
ژوئن 2011
ژوئیهٔ 2011
اوت 2011
سپتامبر 2011
اکتبر 2011
نوامبر 2011
دسامبر 2011
ژانویهٔ 2012
مارس 2012
آوریل 2012
مهٔ 2012
ژوئن 2012
ژوئیهٔ 2012
اوت 2012
سپتامبر 2012
اکتبر 2012
نوامبر 2012
ژانویهٔ 2013
فوریهٔ 2013
مارس 2013
مهٔ 2013
ژوئن 2013
ژوئیهٔ 2013
ژانویهٔ 2014
آوریل 2014
مهٔ 2014
ژوئن 2014
ژوئیهٔ 2014
نوامبر 2014
دسامبر 2014
ژانویهٔ 2015
ژوئن 2015
اکتبر 2015
ژانویهٔ 2016


[powered by blogger]