بفرمایید قهوه
بارون و قهوه و سیگار. ته فنجونم یه نعل گنده افتاده. آدمیزاد است دیگه به خرافات علاقه دارد.
+
امروز از اون روزایی است که خوش خوشانمه، خوشبختم، خوشبینم و دلم اندازه یه دنیا باز است. هه...حتی استاد راهنمام رو هم دوست دارم.
+
داون تاون یه بار گیرآوردیم که کافه شوکای بارهاست. احتیاج به توضیح نیست فکر کنم می فهمید چی می گم. هردفعه همون آدما با همون مدل های خاص خودشون. فکر کنم از این به بعد هر هفته یه سری بزنم. آدمیزاد است دیگه دلش پاتوق می خواد بعضی وقتا.
+
نوشتنم نمیاد. گفتم یه خودی نشون بدم. همین!
[۱۳۸۸ مهر ۵, یکشنبه]
[۱۳۸۸ مهر ۱, چهارشنبه]
Big Black Cloud
There is no doubt that I have been living under a big black cloud these days. This black cloud and everything beneath it have turned me to a needy unbearable person. I feel I am sucking the life out of those around me and I hate it! It isn't all about me.
[۱۳۸۸ شهریور ۳۱, سهشنبه]
[۱۳۸۸ شهریور ۲۶, پنجشنبه]
عن قریبه که دستم به خون استاد راهنمام آغشته شه. فقط نمی دونم دیپورتم می کنند یا می اندازن زندان.
[۱۳۸۸ شهریور ۲۳, دوشنبه]
کلبه عمو تم
خونه ام شده کلبه عمو تم! از دست اینا خواب ندارم. آخه گوساله قهوه ای! وقتی ساعت دو نصفه شب بر می گردی خونه به اون دوست پسر گردن کلفتت بگو اندازه نخود شعور و شخصیت داشته باشه و عربده نکشه.
لا اله الا الله! اینا تا منه معصوم و بی طرف رو ریسیست نکنن ول کن نیستن. من نمی دونم چرا این جماعت بلندگو قورت دادن؟!
[۱۳۸۸ شهریور ۱۶, دوشنبه]
ژانر
اونایی (He)که وقتی بهت زنگ می زنن یا می بیننت برای اینکه ثابت کنند تیریپ معمولیه، صدبار حال دوست پسرتو می پرسن و ازش تعریف می کنند.
[۱۳۸۸ شهریور ۱۵, یکشنبه]
CopyRight © 2006 mycosyroom.blogspot